*جشن دندونی*
آنیتا جونم مامی دوست داشت که یه جشن بهتربرات بگیره اما بنا به دلایلی عمه جونینا و مادرجون توجشن ما نبودن و جشن روخونه ی مامانی با خاله ها گرفتیم،دوست داشتم اونا هم باشن جاشون خالی بود،فقط می تونم بگم مادرجونینا اعتقاد دارن آش دندونی براشون بدمیاره و من اعتقادنداشتم وآرزو داشتم برای شما یه جشن کوچیک بگیرم و آش بپزم،بگذریم خیلیییی خیلیییی آش دندونی شما خوشمزه شد خیلی هم پر برکت بود،همینطور الویه ،کلی با مامانی و خاله ها برات رقصیدیم و خوشحالی کردیم داری دندون درمیاری،البته خاله لیلا از طرف کار مجبوربود بره همایش و نتونست با ما باشه و شب اومد،آرینیناهم با آهنگا همخونی کردن هم رقصیدن،البته منم جزو همخونابودم هههههه،آخه خوشحال بودم دیگه،خد...
نویسنده :
mami mahnaz
19:46